سوره لقمان آیه 11-1
محتواى سوره لقمان
مشهور و معروف ميان مفسران اين است كه اين سوره در مكه نازل شده گر چه بعضى مانند شيخ طوسى در تبيان ، اندكى از آيات اين سوره را مانند آيه چهارم كه سخن از نماز و زكات مى گويد، و يا مانند فخر رازى كه علاوه بر اين آيه آيه 27 را كه از علم وسيع پروردگار بحث مى كند استثناء كرده اند، ولى دليل روشنى براى اين استثناها وجود ندارد، چرا كه نماز و زكات (البته زكات به صورت كلى ) در مكه نيز وجود داشته است ، و داستان شرح وسعت علم پروردگار نيز چيزى نيست كه نشانه مدنى بودن در آن باشد.
بنابراين سوره لقمان به حكم مكى بودن مشتمل بر محتواى عمومى سوره هاى مكى است ، يعنى پيرامون عقايد اساسى اسلامى مخصوصا مبدء و معاد و همچنين نبوت بحث مى كند.
به طور كلى محتواى اين سوره در پنج بخش خلاصه مى شود:
بخش اول بعد از ذكر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدايت و رحمت بودن آن براى مؤ منانى كه واجد صفات ويژه هستند مى كند، و در نقطه مقابل ، سخن از كسانى مى گويد كه در برابر اين آيات آنچنان سرسختى و لجاجت نشان مى دهند كه گوئى گوشهايشان كر است ، علاوه بر اين سعى دارند با ايجاد سرگرميهاى ناسالم ديگران را نيز از قرآن منحرف نمايند.
بخش دوم از نشانه هاى خدا در آفرينش آسمان و بر پا داشتن آن بدون هيچگونه ستون ، و آفرينش كوهها در زمين ، و جنبندگان مختلف ، و نزول باران
و پرورش گياهان سخن مى گويد.
بخش سوم به همين مناسبت قسمتى از سخنان حكمت آميز لقمان آن مرد الهى را به هنگام اندرز فرزندش نقل مى كند كه از توحيد و مبارزه با شرك شروع شده ، و با توصيه به نيكى كردن به پدر و مادر، و نماز، و امر به معروف و نهى از منكر، و شكيبائى در برابر حوادث سخت ، و خوشروئى با مردم ، و تواضع و فروتنى و اعتدال در امور پايان مى يابد.
در بخش چهارم بار ديگر به دلائل توحيد باز مى گردد، و سخن از تسخير آسمان و زمين و نعمتهاى وافر پروردگار و نكوهش از منطق بت پرستانى كه تنها بر اساس تقليد از نياكان در اين وادى گمراهى افتادند، سخن مى گويد، و از آنها بر مساءله خالقيت پروردگار كه پايه عبوديت او است اقرار مى گيرد.
و نيز از علم گسترده و بى پايان خدا با ذكر مثال روشنى پرده بر مى دارد، و در همين رابطه علاوه بر ذكر آيات آفاقى ، از توحيد فطرى كه تجليش به هنگام گرفتار شدن در ميان امواج بلا است به طرز جالبى بحث مى كند.
بخش پنجم اشاره كوتاه و تكان دهنده اى به مساءله معاد و زندگى پس از مرگ دارد، به انسان هشدار مى دهد كه مغرور به زندگى اين دنيا نشود، به فكر آن سراى جاويدان باشد.
اين مطلب را با ذكر گوشه اى از علم غيب پروردگار كه از همه چيز در ارتباط با انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنينى كه در شكم مادر است آگاه است تكميل كرده و سوره را پايان مى دهد.
ضمنا روشن است نامگذارى اين سوره به سوره لقمان به خاطر همان بحث قابل ملاحظه و پر مغزى است كه از اندرزهاى لقمان در اين سوره آمده ، و تنها سوره اى است كه از اين مرد حكيم سخن مى گويد
سوره لقمان
آيات 1 - 11، سوره لقمان
سوره لقمان مكى است وداراى سى و چهار آيه مى باشد
|
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ |
|
الم (1) |
|
تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الحَْكِيمِ(2) |
|
هُدًى وَ رَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ(3) |
|
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(4) |
|
أُولَئك عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5) |
|
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشترِى لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئك لهَُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(6) |
|
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا وَلى مُستَكبراً كَأَن لَّمْ يَسمَعْهَا كَأَنَّ فى أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(7) |
|
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّت النَّعِيمِ(8) |
|
خَلِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكيمُ(9) |
|
خَلَقَ السمَوَتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا وَ أَلْقَى فى الاَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَث فِيهَا مِن كلِّ دَابَّةٍ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ(10) |
|
هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونى مَا ذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظلِمُونَ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(11) |
ترجمه آيات
|
به نام خدا، كه رحمتى عمومى ، و رحمتى خاص مؤ منين دارد |
|
الم (1) |
|
اين آيه هاى كتابى است سراسر حكمت ، (كتابى كه جايى براى لهو در آن نيست ) (2) |
|
كتابى كه هدايت و رحمت براى نيكوكاران است (3) |
|
آن كسانى كه نماز گزارند و زكات دهند، و خود به دنياى ديگرى يقين دارند (4) |
|
آنان قرين هدايتى از پروردگار خويشند، و آنان خود رستگارانند (5) |
|
بعضى از مردم گفتار بازيچه را ميخرند، تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه كنند، و راه خدا را مسخره گيرند، آنان عذابى خفت آور دارند (6) |
|
و چون آيه هاى ما را بر آنان بخوانند، تكبركنان پشت كنند و بروند، گويى آن را نشنيده اند، تو گويى گوشهايشان كر است ، اينگونه افراد را به عذابى غم انگيز نويد ده (7) |
|
(در مقابل ) كسانى كه ايمان آورده ، و كارهاى شايسته كرده اند، بهشتهاى پر از نعمت دارند (8) |
|
كه جاودانه در آن متنعم باشند، و اين وعده درست خدا است ، كه نه ضعف در او راه دارد، و نه لغو، بلكه نيرومند و حكيم است (9) |
|
آسمان ها را بدون ستونى كه شما ببينيد بيافريد، و در زمين لنگرها انداخت ، تا كه شما را نلرزاند و در آن از همه گونه جانوران پراكنده كرد، و از آسمان آبى نازل كرديم ، و در آن همه گونه گياه خوب رويانديم (10) |
|
اين خلقت خدا است ، پس شما هم به من نشان دهيد، غير از خدا كه شما خدايشان پنداشته ايد چه چيزى خلق كرده اند، (خودشان اعتراف دارند كه جز خدا خالقى نيست ، پس علت شركشان خلقت نيست )، بلكه علت شرك اين ستمكاران اين است كه در ضلالتى آشكار قرار دارند (11) |
بيان آيات
مضامين سوره مباركه لقمان و غرض از نزول آن
غرض اين سوره - به طورى كه آغاز و انجام آن ، و نيز سياق تمامى آيات آن اشاره مى كند - دعوت به توحيد و ايقان و ايمان به معاد، و عمل به كليات شرايع دين است
از ابتداى سوره پيداست كه درباره بعضى از مشركين نازل شده ، كه مردم را از راه خدا و شنيدن قرآن ، به وسيله تبليغاتى دروغ جلوگيرى نموده ، مى خواستند مساله خدا و دين را از ياد مردم ببرند، اتفاقا روايت وارده در تفسير آيه ((و من الناس من يشترى لهو الحديث ...(( - به طورى كه خواهيد ديد - نيز همين را مى گويد
پس اين سوره نازل شد تا اصول عقايد و كليات شرايع حق را بيان نمايد، و در برابر احاديث سرگرم كننده آنان مقدارى از داستان لقمان و مواعظش را ايراد كرده است
و اين سوره - به شهادت سياقى كه آيات آن دارد - در مكه نازل شده ، و يك ى از آيات بر جسته آن آيه ((ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو الباطل ...(( است
|
الم تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الحَْكِيمِ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ ... يُوقِنُونَ |
تفسير مفردات اين آيات در سوره هاى قبل گذشت ، چيزى كه تذكرش لازم است اين است كه : ((كتاب (( را به لفظ ((حكيم (( توصيف كرده ، و اين دلالت دارد بر اينكه هيچ لهو الحديثى در آن وجود ندارد، بلكه نقطه ضعف و درزى ندارد كه سخن باطل و لهو الحديث بخواهد آن را پر كند، و نيز آن را توصيف كرد به دو وصف ((هدى (( و ((رحمه للمحسنين (( تا صفت حكيم بودن قرآن را تكميل كند، پس قرآن به سوى واقع و حق هدايت مى كند، و به واقع نيز مى رساند، نه مثل لهو الحديث كه انسان را از مهمش باز داشته ، و به واقعى نمى رساند، و نيز قرآن رحمت است ، نه نقمت تا از نعمت باز بدارد
آن گاه محسنين را توصيف و معرفى نموده به اين كه نماز مى خوانند و زكات مى دهند، كه دو ركن مهم عملند، و به اين كه داراى ايقان به آخرتند، و معلوم است كه يقين به آخرت مستلزم يقين به توحيد و رسالت و همه شرايط و مراحل تقوى نيز هست ، و همه اين توصيف ها كه براى كتاب كرده در مقابل لهو الحديث است ، و دارد به كسى كه گوش به لهو الحديث مى دهد، مى گويد: به اين حقايق گوش كن ، نه به لهو الحديث
نكوهش كسى كه براى منصرف ساختن مردم از حقائق و معارف قرآن ، به ترويج ((لهوالحديث (( مى پرداخته است
|
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشترِى لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُواً ... |
كلمه ((لهو(( به معناى هر چيزى است كه آدمى را از مهمش باز بدارد، و لهو الحديث آن سخنى است كه آدمى را از حق منصرف نموده و به خود مشغول سازد، مانند حكايات خرافى ، و داستانهايى كه آدمى را به فساد و فجور مى كشاند، و يا از قبيل سرگرمى به شعر و موسيقى و مزمار و ساير آلات لهو كه همه اينها مصاديق لهو الحديث هستند
((ليضل عن سبيل الله بغير علم (( - مقتضاى سياق اين است كه مراد از ((سبيل الله (( قرآن كريم ، و معارف حق و صحيح ، از اعتقادات ، و دستور العملها، و به خصوص داستانهاى انبياء، و امم گذشته بوده باشد، چون لهو الحديث و خرافات ساخته و پرداخته فكر انسانهاست كه است دست به دست گشته ، در درجه اول معارض با اين داستانهاى حق و صحيح است ، و در درجه دوم بنيان ساير معارف حق و صحيح را در انظار مردم سست نموده ، و سپس منهدم مى سازد
مويد اين معنا جمله بعدى است كه مى فرمايد: ((و يتخذها هزوا((، يعنى حديث را مسخره مى كند، چون نام خرافات نيز حديث است ، و همين باعث وهن هر حديثى مى شود، و سبب مى گردد مردم احاديث واقعى را نيز به سخريه بگيرند
پس همان طور كه گفتيم مراد از ((سبيل الله ((، قرآن است ، بدان جهت كه مشتمل بر قصص و معارف است ، و گويا مراد كسى كه خريدار لهو الحديث است اين است كه مردم را از قرآن منصرف نموده و گمراه نمايد، و قرآن را به سخريه بگيرد به اين كه به مردم بگويد اين نيز حديثى است مانند آن احاديث ، و اساطيرى است چون آن اساطير
جمله ((بغير علم (( متعلق به كلمه ((يضل (( است ، و در حقيقت وصف ضلالت گمراهان است ، نه ضلال گمراه كنندگان ، هر چند گمراه كنندگان نيز علم ندارند، آنگاه ايشان را تهديد مى كند به اينكه ((اولئك لهم عذاب مهين - ايشان عذابى خواركننده دارند((، چون در دنيا مغرور و متكبر بودند
توصيف خريدار لهو الحديث : گويا گوشش در برابر تلاوت قرآن كر است
|
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا وَلى مُستَكبراً كَأَن لَّمْ يَسمَعْهَا كَأَنَّ فى أُذُنَيْهِ وَقْراً ... |
در اين آيه آن كسى را كه خريدار لهو الحديث بود، توصيف مى كند و كلمه ((وقر(( به معناى بار سنگين است ، و مراد از اينكه فرمود: ((گويا در دو گوشش وقر است (( اين است كه گويا چيزى به گوشهايش بسته كه از شنيدن جلوگيرى مى كند. بعضى هم گفته اند: ((اصلا اين كلمه كنايه از كرى است ((
و معناى آيه اين است كه چون بر اين خريدار لهو الحديث آيات قرآنى ما قرائت مى شود، پشت مى كند، و از آن رو مى گرداند و استكبار مى ورزد، مثل اينكه اصلا آن را نشنيده باشد، گويى كر است ، پس تو او را به عذابى دردناك بشارت ده
در سياق آيات مورد بحث ، هم ضمير مفرد به ((من يشترى (( برگردانده و فرموده : ((يشترى - مى خرد((، و ((ليضل - تا گمراه كند((، و ((يتخذها - آن را مى گيرد(( تا رعايت لفظ شده باشد، و هم ضمير جمع برگردانده و فرموده ((اولئك لهم - آنان برايشان (( تا رعايت معنا شده باشد، چون خريدار لهو الحديث يك نفر نيست ، آنگاه مجددا چند ضمير مفرد برگردانيده و فرموده : ((عليه ((، ((ولى ((، ((يسمعها((، ((اذنيه (( تا باز رعايت لفظ شده باشد بعضى اين طور گفته اند، ليكن ممكن است بگوييم به ((من يشترى لهو الحديث (( همه جا ضمير مفرد برگردانيده ، و ضمير جمع آيه قبلى به مجموع گمراه كننده و گمراه شده كه سياق بر او دلالت دارد بر مى گردد. پس ضميرهاى مفرد همه به ((من (( كه مفرد است برگشته است
|
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّت النَّعِيمِ ... الْعَزِيزُ الحَْكيمُ |
در اين آيه بعد از انذار آن خريدار، و تهديدش به عذاب خوار كننده ، و سپس عذاب اليم ، رجوع شده است به ب شارت محسنين ، و خوشدل ساختن آنان به بهشت نعيم جاودان ، كه خود او وعده داده ، و وعده اش حق است و چون غرض آن كسى كه خريدار لهو الحديث بوده اين بوده كه امر را بر فريب خوردگانش مشتبه سازد، و بدين غرض قرآن را اساطير و افسانه هاى كهنه اى مانند افسانه هاى خودش پنداشته ، و آن را خوار شمرده است و هر چه از آيات آن بر او تلاوت شود اعتناء نمى كند، و از پذيرفتنش استكبار مى كند، و اين عمل خوار شمردن خداى سبحان است ، لذا در اين آيه اولا وعده به محسنين را با جمله ((وعد الله حقا(( تاكيد نمود، و در ثانى خود را به عزت مطلق ستوده ، تا بفهماند او با خوار شمردن وى خوار نمى شود، و نيز با حكمت مطلق ستوده ، تا بفهماند هيچ باطلى در سخن او نيست ، و نه هيچ خرافه و مزاحىآنگاه براى بار سوم خود را چنين ستوده ، كه تدبير مى كند امر آسمان ها و زمين و نبات و حيوان و انسان را، چون آفريدگار آنهاست ، پس مى تواند اين دسته را وعده بهشت داده و آن دسته را وعده عذاب دهد، و وعده او حق است ، و جمله ((خلق السموات بغير عمد ترونها...((، در اين مقام است
|
خَلَقَ السمَوَتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا ... مِن كلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ |
در تفسير آيه ((الله الذى رفع السموات بغير عمد ترونها(( گفتيم كه كلمه ((ترونها(( احتمال دارد قيد توضيحى باشد، و معنا اين باشد كه ((شما آسمانها را مى بينيد كه ستون ندارد((، و احتمال هم دارد قيد احترازى باشد و معنا چنين باشد كه : ((خدا آنها را بدون ستونى ديدنى خلق كرده ((، تا اشعار داشته باشد به اينكه آسمانها ستون دارد، ليكن ديدنى نيست
((و القى فى الارض رواسى ان تميد بكم (( - يعنى كوه هاى شامخى در زمين نهاد، تا زمين دچار اضطراب نگشته و شما را مضطرب نكند، و اين خود اشعار دارد بر اينكه بين كوهها و زلزله ها رابطه اى مستقيم است
((و بث فيها من كل دابه (( - يعنى در زمين از هر جنبده اى منتشر كرد
((و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم (( - يعنى نازل كرديم از جهت بالاى سر شما آبى ، (كه همان باران باشد)، و رويانديم در آن مقدارى از هر دو جفت نباتى شريف ، كه منافع شما در آن است ، و برايتان فوايدى دارد
در اين بيان اشاره است به اينكه نباتات نيز مانند حيوانات نر و ماده اند، كه بحث مفصل آن در آياتى كه نظير اين آيه است گذشت
در اين آيه التفاتى از غيبت (القى ، بث - خداوند افكند و منتشر كرد)، به تكلم با غير (ما از آسمان آب نازل كرديم ) به كار رفته - تا به طورى كه گفته اند - اشاره باشد به اينكه نسبت به اينكار خود يعنى فرستادن آب عنايت بيشترى دارد
|
هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونى مَا ذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظلِمُونَ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ |
بعد از آنكه خلقت و تدبير خود را نسبت به آسمانها و زمين و آنچه روى آنهاست به رخ آنان كشيد، و با اين بيان ربوبيت و الوهيت خود رااثبات كرد، اينك در اين آيه به ايشان تكليف مى فرمايد كه حال ، شما به من نشان دهيد، خدايان شما اگر راستى اله و رب هستند، چه چيزى خلق كرده اند، تا اگر نتوانستند چيزى نشان دهند، وحدانيت خداى تعالى در الوهيت و ربوبيت ثابت گردد
و اگر به ايشان تكليف كرده كه به من نشان دهيد خدايانتان چه چيزى خلق كرده اند، با اينكه مشركين اعتراف دارند كه خلقت تنها از خدا است ، و خلقت هيچ موجودى را مستند به آلهه خود نمى دانند، تنها و تنها تدبير را مستند به آنها مى دانند، از اين جهت است كه : خلقتى را به خدا نسبت داده كه در عين اينكه خلقت است تدبير نيز هست ، و از تدبير جدا نيست ، پس اگر تدبير عالم به دست خدايان ايشان است بايد آنها نيز چون خدا چنين خلقت و تدبيرى داشته باشند، و چون خلقتى ندارند تدبيرى نيز ندارند، پس هيچ معبودى غير از او نيست ، و هيچ ربى سواى او وجود ندارد
سياق آيه شريفه خطاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به مردم است ، چون نوع اين خطابها جز به زبان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) درست در نمى آيد، و معنا ندارد خدا به مردم بگويد به من نشان دهيد
بحث روايتى (رواياتى درباره شاءن نزول آيه : ((و من الناس من يشترى لهو الحديث...(( و اينكه غنا لهو الحديث است )
در مجمع البيان گفته آيه ((و من الناس من يشترى لهو الحديث ...(( درباره نضر بن حارث بن علقمه بن كلده بن عبد الدار بن قصى بن كلاب نازل شد، چون او مردى تاجر بود، به ايران سفر مى كرد و در آن جا اخبار و افسانه هاى ايرانى را از منابعش مى گرفت و مى آمد براى قريش تعريف مى كرد، و به ايشان مى گفت : محمد از عاد و ثمود برايتان تعريف مى كند، و من از رستم و اسفنديار و اكاسره ، مردم هم قصه هاى او را گوش مى دادند و به آيات قرآن گوش فرا نمى دادند، (نقل از كلبى )
مؤ لف : اين معنا در الدر المنثور از بيهقى از ابن عباس نيز آمده ، و بعيد نيست كه علت نزول همه سوره بوده باشد. همچنان كه قبلا نيز بدان اشاره شد
و در كتاب معانى الاخبار به سند خود از يحيى بن عباده ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در معناى لهو الحديث فرمود: يكى از مصاديق آن غناست
مؤ لف : اين معنا در كافى هم به سند وى از مهران از امام صادق (عليه السلام )، و نيز به سندش از وشاء از حضرت رضا (عليه السلام )، و نيز به سندش از حسن بن هارون از آن جناب روايت شده است
رواياتى دال بر حرمت غنا و موسيقى و در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه گفت : من از آن جناب شنيدم كه مى فرمود غنا از آن گناهانى است ك ه خدا وعده آتش به مرتكبش داده ، آن گاه اين آيه را خواند: ((و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين ((
و نيز در همان كتاب به سند خود از ابى بصير روايت كرده كه گفت از امام باقر (عليه السلام ) پرسيدم كسب زنان آوازخوان چطور است ؟ فرمود: اگر مى خواند تا مردها دورش جمع شوند حرام است ، و اگر براى عروسى ها دعوت مى شود عيبى ندارد، و اين كلام خدا است كه مى فرمايد: ((و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله ((
و در مجمع البيان گفته : ابو امامه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: آموختن غنا به زنان ، و كنيز مغنيه را فروختن حلال نيست ، و پول آن حرام است ، و خدا در تصديق اين فتوى در كتاب خود نازل كرده كه : ((و من الناس من يشترى لهو الحديث ....((
مؤ لف : اين روايت را الدر المنثور هم از جمع كثيرى از صاحبان كتب) روايت كرده است حديث از ابى امامه از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم
و نيز در همان كتاب است كه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه آن جناب فرمود: لهو الحديث عبارت است از طعنه و استهزاى حق ، همان رفتارى كه ابوجهل و ياران او مى كردند، و ابوجهل فرياد مى زد اى گروه قريش آيا مى خواهيد خبرتان دهم كه آن زقومى كه رفيقتان شما را از آن مى ترساند چيست ؟ آنگاه مى فرستاد تا كره و خرما مى آوردند، مى گفت : اين همان زقوم است كه او شما را از آن مى ترساند، امام صادق (عليه السلام سپس فرمود: غنا نيز از مصاديق لهو الحديث است
حديثى ازامام سجاد(ع ) در بيان شدت حرمت موسيقى و در الدر المنثور است كه ابن ابى الدنيا، از على بن الحسين) روايت كرده كه فرمود: هيچ امتى كه در آن موسيقى باشد پاك و مقدس(عليهماالسلام ) روايت كرده كه فرمود: هيچ امتى كه در آن موسيقى باشد پاك و مقدس نشده و نمى شود
و در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير ((و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم (( فرمود: اين شخص نضر بن حارث بن علقمه بن كلده ، يك نفر از بنى عبد الدار بن قصى است ، و اين نضر مردى دانا و داراى روايات و احاديث تاريخى بود، و اشعار مردم را نيز مى دانست ، آيه شريفه او را ملامت كرده كه دنبال احاديث لغو مى رود، ولى وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود رو مى گرداند
و نيز در همان كتاب از پدرش از حسين بن خالد روايت كرده كه گفت ازابو الحسن حضرت رضا عليهماالسلام ) پرسيدم معناى آيه ( ((و السماء ذات الحبك (( چيست ؟ حضرت انگشتان خود را مشبك نموده فرمود: آسمان اين طور محبوك به زمين است ، پرسيدم چطور محبوك به زمين است ، با اينكه خداى تعالى مى فرمايد: ((رفع السموات بغير عمد ترونها((؟ فرمود: سبحان الله مگر نفرموده ((بغير عمد ترونها((؟ عرض كردم: پس معلوم مى شود ستونى هست ولى آن را نمى بينيد: بله ، فرمود